اربـعين در لغت، به معناي چهل، چهار دهه (لغت نامه دهخدا، 5/164) و در اصطلاح، سپري شدن چهل روز از مرگ کسي و بر پاي داشتن مراسمي براي بزرگداشت اوست. اين واژه در اصطلاح شيعه، به طـور خـاص بـر روز بـيـسـتـم مـاه صـفـر يـعـنـي چـهـل روز پـس از واقـعـه عـاشـورا و شهادت امام حسين (ع) و يارانش اطلاق مي گردد (همان) و به اربعين حسيني نامبردار است.
غـالب دانـشـمـنـدان روز بـيـسـتـم صفر را اربعين حسيني دانسته اند .قـول شيخ بهايي درين باره يکتا و استثنايي است. او نوزده صفر را روز اربـعـيـن حسيني دانسته و تمام ويژگي هاي اربعين از لحاظ ديني، مانند زيارت وارد براي آن روز، و از لحاظ تاريخي، مانند حـضور جابر بن عبداللّه انصاري در کربلا را در روز نوزده صفر دانـسـتـه اسـت. ايـن اخـتـلاف از آن جاست که ظاهراً شيخ بهايي روزعـاشـورا را نـيـز در ايـن مـحـاسبه وارد کرده است. امّا بايد گفت اين مـحـاسبه در صورتي قابل توجيه است و مي توان روز عاشورا رادر زمره چهل روز قرار داد که امام حسين (ع) پيش از ظهر آن روز به شـهـادت رسيده باشد. البتّه شيخ طوسي (تهذيب، 6/42) و علامه حلّي (تحريرالاحکام / 131) اين معني را تأييد کرده و آورده اند که واقـعـه عاشورا پيش از ظهر خاتمه يافته و امام به شهادت رسيده بـود. امـّا شـيـخ مـفـيـد (ارشـاد / 252) و طبرسي (اعلام الوري / ص241) هر دو برآنند که نبرد تا زوال ظهر ادامه داشت و امام حسين (ع) و بـاقـيـمـانـده اصحاب پس از ظهر نماز خوف خواندند و زيد بن قيس و سعيد بن عبدالله حنفي در اين وقت برابر امام ايستادند تا در بـرابـر تـيـرهـاي دشـمـن از حـضرت محافظت کنند. سيّد بن طاووس (لهوف / 164) نيز همين نظر را ابراز داشته است. امّا ابن نما حلّي مـعـتـقـد اسـت کـه امـام حـسـيـن (ع) هـنـگـام زوال ظـهـر هـنـوز مـشـغول جنگ بود و نمي توانست نماز بخواند و بنابراين به طور فـرادي و با اشاره نماز خوف به جاي آورد (مثيرالاحزان، 34). باايـن بـيـان، مـعـلوم مـي گـردد کـه بـه اغـلب احـتـمـال، شـهـادت امـام حـسـين (ع) بعد از ظهر روز عاشورا اتّفاق افتاده است.
بـه هـر حـال، چـهـل روز مـيـان عاشورا و بيستم صفر در روايات ما،دهـشتناک ترين و غمناک ترين ايام عالم شمرده شده است. زراره، ازبـزرگـانِ فـقـهـا و مـحـدّثـان امـامـيـّه، از امـام صـادق (ع) نـقـل کـرده: ((در پـي شـهـادت حـسـيـن (ع)، آسـمـان چـهـل روز خـون بـاريـد و زمين چهل روز سياهپوش گرديد و خورشيدچـهـل روز روي در پـوشـيـد و خـونـرنـگ شـد و فـرشـتـگـان چهل روز بر حسين گريستند. هيچ زني از ما ،حنا نبست و سرمه نکشيد تـا آن گـاه کـه سـر عـبـيـداللّه بـن زيـاد را بـيـاوردنـد)) (مـستدرک الوسـايـل، 2/215؛ کـامـل الزّيـارات، / 81. خاندان امام حسين هفت روز در دمشق ماندند و چنان شوري درافکندند که يزيد به صلاحديد مروان بن حکم، ايشان را روانه مدينه گردانيد تا خلق رابـر ضدّ او نشورانند و کار خلافتش دشوار نگردد (قطيفي، 217 ـ219؛ معالي السبطين 2 / 184) تا اين جا ميان دانشمندان و مورخان،اخـتـلافـي مـگـر درباره بعضي از جزئيّات وجود ندارد. اختلاف برسـر راه بـازگـشـت اسـت که آيا اهل بيت امام مستقيماً از شام به مدينه رفتند يا به کربلا آمدند و از آن جا رهسپار حجاز گشتند . از امام حسن عسکري (ع)نـقـل کـرده انـد کـه نـشـانـه هـاي مـؤمن پنج چيز است و يکي از آنها خواندن ((زيارت اربعين)) است (تهذيب، 6 / 52). مقصود از زيارت اربـعـيـن، زيـارت نامه اي است که با سند معتبر به وسيله صفوان بـن مـهـران از امـام صـادق (ع) مـخـصوص روز اربعين وارد شده است(مصباح المتهجد، 777) .دربـاره حـضـور اهـل بـيـت در اربـعـيـن حـسيني در کربلا، بايد گفت بـعـضـي از دانـشـمندان برآنند که چون کاروان اسيران از دمشق به قـصـد مـديـنـه بـه راه افـتـاد و بـه عـراق رسـيـد،اهـل بـيـت امـام حـسين (ع) از راهنماي کاروان خواستند تا ايشان را به کـربـلا بـَرَد. (المـلهـوف / 225) و ايـشـان بـنـا بـرنـقـل بـرخـي از مـورخـان (حـبـيـب السـيـر، 2 / 60) در بـيـستم صفرسـال 61 هجري بدان جا رسيدند و سرهاي شهدا را که همراه ايشان کرده بودند، بازگردانده، در کنار تَن ها دفن کردند. در اين ميان،جـابـر بـن عـبدالله انصاري، از صحابه بزرگ پيامبر که در آن ايـّام سخت پير و نابينا شده بود، همراه عطيّة بن سعد عوفي، به عـنـوان نـخـستين زائران مزار امام حسين (ع) در حالي که پاي برهنه کـرده و بـر تـن خـود عـطـر زده بـودنـد و در راه ذکر خدا مي گفتند،بـدان جا رسيدند. ميان ايشان و اهل بيت امام حسين (ع) ملاقات دست داد و هـمـه سـه روز در آن جا به عزاداري پرداختند و سپس راه مدينه را در پـيـش گـرفتند (الملهوف / 225، 226؛ اعيان الشيعه، 4 / 47؛قطيفي 227؛ مثيرالاحزان / 59). ظاهراً اين روايت را با اين جزئيّات،نـخـسـتين بار سيّد بن طاووس ذکر کرده و از او به ديگر منابع راه يـافـتـه اسـت.(برگرفته از مقاله سید صادق سجادی ).
بـا ايـن هـمـه از روايـتـي کـه ابـن اثـيـر(الکـامل، 4/88) در ذيل حوادث کربلا آورده، نيز برمي آيد که درعصر او نيز خبر بازگشت اهل بيت به کربلا کم و بيش وجود داشته اسـت. او متذکّر شده که مطابق يک روايت، رباب دختر امرؤالقيس و همسر امام حسين (ع)، تا يک سال بر سر قبر امام ماند و با ديگران بـه مـديـنـه نـرفـت. امـّا بـسياري از مورخّان برآنند که وقوع چنين اتّفاقي بر حسب اوضاع تاريخي و جغرافيايي، ممکن نبوده و باتـوجـّه بـه اقـامـت خـاندان امام و شهدا در کوفه و دمشق، نمي توان گفت که آنان مسير طولاني کوفه به دمشق را رفته و بازگشته و در بـيـسـتـم صفر به کربلا رسيده باشند (لولؤ و مرجان، 154؛مـنـتـخـب التـواريـخ، 367 ـ 363؛ مـنـتـهـي الامـال / 443 ـ 442؛ وقـايـع الشهور / 53). در آثار مورخّان بزرگ چـون بـلاذري، طـبـري، يـعقوبي، ابوعلي مسکويه، ابن اثير، وابـن اعـثم (تاريخ الامم، 4/352؛ الکامل، 4/87؛ انساب الاشراف،3/217؛ الفـتـوح، 5/250) که از واقعه کربلا ياد کرده اند، هيچ اشـاره اي بـه تـغيير مسير کاروان به سوي کربلا وجود ندارد. ازنـويـسـنـدگـان متقدم، تنها ابوريحان بيروني (الاثار الباقيه،331) اشـاره اي کـلي بـه ايـن واقـعه کرده و متذکر گرديده که دربيستم صفر سال 61 هجري، خاندان امام حسين که از شام مي آمدند،سـر او را بـه تـن وي در کـربـلا مـلحق کردند. او هيچ اشاره اي به جـزئيـّات ايـن امـر نـکـرده است. سيّد بن طاووس که نخستين بار اين حـادثـه را بـا جـزئيـّات ياد شده، در کتاب لهوف، از نخستين آثارخـويـش در دوره جـوانـي آورده، بـعـدهـا در کـتـاب((اقـبـال))، از آخرين آثار خود، (اقبال / 599) با آن که الحاق سرامـام حـسـين (ع) را به بدن وي مسلّم دانسته، لحن گفتارش حاکي ازترديد در امکان بازگشت اهل بيت امام به کربلا در روز اربعين است(هـمـان، 3 / 100). مـحـدّث نـوري از دانشمنداني است که در کتابي بـه تفصيل، محال بودن وقوع اين سفر را مورد بحث قرار داده است(لؤلؤ و مـرجـان، 154). بـه عـقـيده او، دوري مسافت ميان کربلا وشـام، بـا تـوجـه بـه تـوقـّف هـاي اجباري کاروان در مسير رفت وبرگشت، امکان حضور اهل بيت در بيستم صفر در کربلا را منتفي مي سازد (اقبال، 3 / 100؛ وقايع الشهور، 53؛ زاد المعاد، 371). چه طـيّ ايـن مـسـيـر بـراي چـنـان کـاروانـي لااقـل يـک مـاه بـه درازا مـي کـشـيـده اسـت. بـه عـلاوه،اهـل بـيـت امام حسين (ع) چند روزي را در کوفه محبوس بودند. خطبه حضرت زينب (س) در آن شهر و آنچه ميان مردم و ابن زياد و حضرت زينب و امام سجّاد (ع) گذشت، همه حاکي از اين اقامت است (الفتوح،5 / 222؛ مـقـتـل الحسين، 2 / 48 ـ 45؛ طبري، 4 / 350 ـ 349). ازهـمـين جا، عبيداللّه بن زياد از يزيد استفسار کرد که با اسيران چه کند و چون پاسخ رسيد که ايشان را روانه شام کند، اسيران را بالشکريان شامي روانه گردانيد (طبري، 4 / 351؛ لهوف / 208).مخالفانِ امکان حضور اهل بيت در روز اربعين بر مزار امام حسين (ع)،هـمـچنين برآنند که رفت و برگشت پيک ابن زياد به دمشق و کوفه نيز مانع از پذيرفتن فرض مذکور است (لؤلؤ و مرجان، همانجا).بـي گـمان، دو بار طيّ اين مسير توسّط فرستادگان ابن زياد ويـزيـد، و رفـت و بـرگـشـت کـاروان اسـيـران، بـيـش ازچـهـل روز بـه طول مي انجاميده است. برخي از مدافعينِ امکان حضور اهـل بـيـت در روز اربـعـيـن در کـربـلا، ايـن اشکال را با فرضِ استفاده ابن زياد و يزيد از کبوتران نامه بر،بـراي ارسـال پـيـام پـاسـخ داده انـد (تـحـقـيـق دربـاره اوّل اربـعـيـن حـضـرت سـيـدالشـهـداء (ع) / 99 ـ 119) ولي شـواهدمـقـتـضـي بـراي وقـوع يـا رواج اين شيوه ارائه نکرده اند، گر چه بـراي طـيّ مـسـافـت مـيان کوفه و دمشق در عرض يک هفته تا ده روزشـواهـد تـاريـخـي مـتـعـدّدي آورده انـد، هـمـچـون وصول خبر مرگ معاويه از شام به کوفه در عرض يک هفته (تنقيح المـقـال، 3 / 262؛ مـيـثم تمار، / 28) يا رسيدن مالک اشتر از شام بـه عـراق طـيّ ده يـا دوازده روز (تـحـقـيـق دربـارهاوّل اربـعين / 50). امّا فراموش کرده اند که اين شواهد در مورد پيکهاي تند پاي پيام رسان يا گردان هاي نظامي است که مجبور بوده انـد بـه سـرعـت خود را به هدف برسانند، نه کارواني از زنان وکـودکـان مـجـروح و خـسـته و بي پناه. البته در اين ميان، چند خبرتـاريخي مي تواند احتمال حضور کاروان اسيران را در کربلا به هـنـگـام بـازگـشـت از شام تقويت کند. نخست آنکه ابوريحان (همان،331) و قـزويـنـي (عـجـايـب المخلوقات، 67) تاريخ ورود کاروان اسيران را به شام، اول صفر سال 61 هجري دانسته اند. قزويني تـأکـيـد کـرده کـه امـويـان بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت روز اول صـفـر را عـيـد مـي دانـستند. دوم آن که مدت اقامت اسيران در دمشق ظـاهـراً از هـفـت يـا ده روز تـجـاوز نـکـرده است (معالي السبطين، 2 /187). چـنـان کـه گـفـتـه انـد، بـيـمـنـاکي يزيد و امويان از بروز شورش در دمشق در پي سخنراني هاي امام سجّاد(ع) و حضرت زينب(س)، بـاعـث شـد تا به اهل بيت اجازه عزاداري دهند و سپس ايشان راروانـه حـجـاز کـنند (الفتوح 5 / 249؛ اعلام الوري، 249). سوم،سخن از راه کوتاه و مستقيمي است که شام را به عراق پيوند مي زد و مـسـافران مي توانستند اين مسافت را هفت روزه طي کنند. گفته اندايـن راه اکـنـون نـيـز مـورد اسـتـفـاده بـعـضـي قبايل عرب است و بعضي از آن قبايل فاصله حوران تا نجف را هشت روزه طـي مي کنند (اعيان الشيعه، 1 (4) / 271). اگر اين اشارات و اخـبـار بـا يـکـديـگـر جـمـع گردد، مي توان نتيجه گرفت که دراول مـاه صـفر کاروان اسيران به دمشق رسيده و حدّاکثر ده روز در آنجـا مـانـده انـد و سـپـس مـيـان هـشـت تـا ده روزطـول کـشيده تا به کربلا باز گردند و بدين ترتيب حضورش اندر بيستم صفر چندان بعيد نمي نمايد. از سوي ديگر، محدّث نوري، فقدان روايت و گزارشي درين باره را در آثار متقدّماني چون شيخ مفيد، از جمله دلايل نادرستي چنين رواياتي دانسته است. به نظر وي، اهل بيت امام حسين (ع) روز اربعين به قصد مدينه از دمشق خارج شده اند؛ و قرينه آن استعمال واژه ((رجوع)) در عبارت شيخ است و اگرمـقـصـود او آمـدن بـه مـديـنـه در روز اربـعـين بود، از واژه ((ورود)) استفاده مي کرد؛ چنان که براي حضور جابر بن عبداللّه در کربلا کـه مـورد ترديد نيست، از واژه ((ورود)) استفاده کرده است (لؤلؤ و مـرجـان، / 171). قـاضـي طباطبايي متذّکر شده که آنچه کفعمي درمـصـبـاح مـبـنـي بـر بـرابـري بـيـسـتـم صـفـر بـا بـازگـشـت اهـل بـيـت از کـربـلا بـه مـديـنـه آورده، داراي دو احـتـمـال اسـت: يـکـي آن کـه مـقـصـود وي بـازگـشـت اهـل بـيـت از کـربـلا به مدينه يعني از شام به کربلا و از کربلا به مدينه است؛ و دوم آن که به معناي بازگشت از شام به مدينه،بـدون حـضـور در کربلاست که در اين صورت، مشابه سخن شيخ مـفـيـد و شـيـخ طـوسـي اسـت.
امـّا انـکـار مـحدّث نوري مبتني است برروايـتـي از عـطـيـة بـن سـعـد کـه از راويـان امـامـيـّه و مـورد اعـتـمـاد اهـل سـنـت اسـت و ابـوالقـاسم طبري در بشارة المصطفي / 74 آن رانـقـل کـرده اسـت. آنـچـه مـهـم اسـت تـفـاوت نـقـل هـا از ايـن روايـت اسـت. آنـچـه مـحـدث نـوري از کـتـاب طـبـري نقل کرده شامل جزئيات سفر عطيّه با جابر بن عبداللّه به کربلا وزيارت ايشان است؛ ولي در نقل او هيچ اشاره اي به برخورد جابر با کاروان اسيران و بر پاي داشتن عزاداري براي شهدا نشده است.وي تـصـريـح کـرده که اگر چنين اتّفاق مهمّي واقعاً رخ داده بود،سـزاوار بـود کـه در روايـت مـنـدرج در بـشـارة المـصـطـفـي درج مي گرديد (لؤلؤ و مرجان / 171 به بعد). بعضي از محقّقان معاصرنـيـز آورده انـد که در هيچ يک از روايات مربوط به حضور جابر و عـطـيـّه در کـربـلا، اثـري از مـلاقـات ايـن دو بـا امـام سـجـّاد(ع) واهـل بـيـت وجـود نـدارد و حتّي ((دو راهي عراق و حجاز)) نيز در منابع جـغـرافـيايي شناخته نشده است (آيتي، ص 150). امّا محسن امين نيز هـمان روايت عطيّه را از کتاب ابوالقاسم طبري براي اثباتِ حضور اهـل بـيـت امـام حـسـيـن (ع) در کربلا در اربعين ذکر کرده است؛ زيراآنچه او نقل کرده مشتمل بر تکمله و اضافه اي است حاکي از ملاقات جـابـر بـن عـبـداللّه بـا امـام سـجـّاد(ع) واهـل بـيـت (لواعـج الاشـجـان، 238 ـ 237). نـکـتـه قـابـل تأمّل، منبع واحد هر دو نقل است. البتّه بايد گفت نسخه اي از ((بـشـارة المـصـطـفـي)) که مورد اعتماد محدّث نوري بوده، چاپ سـال 1369 هجري قمري در مطبعه حيدري نجف است؛ امّا نسخه مورد اسـتـفـاده مـحـسـن امـيـن ظاهراً نسخه کامل تري بوده است که نسبت به نسخه چاپ نجف اضافاتي دارد.
مـنـابـع: مـصـبـاح المـتـهـجـّد، شـيـخ طـوسي / بيروت، 1411 ق؛آثار الباقيه، ابوريحان بيروني / طبع اروپا؛ ارشاد، شيخ مفيد /مـؤسـسـه اعـلمـي، بـيـروت، سـوم، 1399 ق؛ اسـرار الشـهادة،فاضل دربندي / محمد جمعه بادي و عباس ملاعطيه، (تحقيق)، ج 3،شرکة المصطفي، منامه، اول، 1415 ق؛ اعلام الفتوح، طبرسي /عـلي اکـبـر غـفـاري (تـصحيح)، دارالتعارف، بيروت، 1399 ق؛اعيان الشيعه، سيد محسن امين / حسن امين (تحقيق)، ج 4، دارالتعارف، بـيـروت، 1403 ق اقـبـال الاعمال، سيد بن طاووس / جواد قيّومي(تـحـقـيـق)، مـکـتـب الاعـلام الاسـلامـي، قـم،اوّل، 1416 ق؛ الفـتـوح، ابـن اعـثـم / ج 5، دارالنـدوة الجـديدة،بـيـروت، 1392 ق؛ الکـامـل، ابـن اثـيـر / دار صـادر، بـيـروت،1402 ق؛ الملهوف، سيد بن طاووس / فارس تبريزيان (تحقيق)،دارالتـعـارف بـيـروت، 1399 ق؛ انـسـاب الاشـراف، بـلاذري /مـحـمـدبـاقـر مـحـمـودي (تـحـقـيـق)، دار التـعـارف، بـيـروت،اول، 1397 ق؛ بـشـارة المصطفي، طبري آملي / مطبعة الحيدريه،نـجف، دوم، 1383 ق؛ تاريخ طبري، محمد بن جرير / گروهي از محققان (تصحيح)، ج 4، مؤسسه اعلمي، بيروت، چهارم، 1403 ق؛ تـحـريـرالاحـکـام، عـلامـه حـلّي / تـهـران؛ تـحـقـيـق دربـاره اوّل اربعين حضرت سيدالشهداء، سيد محمد علي قاضي / بنياد علمي و فـرهـنـگـي شـهـيـد قـاضـي، سـوم، 1368 ش؛ تـنـقـيـح المـقـال، شـيـخ عـبـدالله مـامقاني / ج 3، نجف؛ تهذيب الاحکام، شيخ طـوسـي / سـيـد حـسـن مـوسـوي (تحقيق)، ج 6، دار صعب، بيروت،1401 ق؛ حـبـيـب السـيـر، خـواندمير، غياث الدين / به کوشش محمد دبـيـرسـيـاقـي، تـهـران، 1362 ق؛ روضـة الواعـظـيـن، ابـنفـتـّال / حـسـيـن اعـلمـي (تـصـحـيـح)، مـؤسـسـه اعـلمـي، بـيـروت،اول، 1406 ق؛ مـثـيـر الاحـزان، ابـن نما / چاپ سنگي؛ زاد المعاد،عـلامـه مـجـلسـي؛ عـجـايـب المـخـلوقـات، زکـريا قزويني / قاهره؛کـامـل الزيـارات، جـعـفـر بـن قولويه / عبدالحسين اميني (تصحيح)مطبعه مرتضويه، نجف، 1356 ق؛ لواعج الاشجان، سيد محسن امين/ صـيـدا، سـوّم، 1353 ق؛ لؤلؤ و مـرجـان، مـيـرزا حـسين نوري /انـتـشـارات طـبـاطبايي، قم، سوم، 1371 ق؛ مجموعه سخنرانيها،مـحـمـد ابـراهـيـم آيتي؛ مستدرک الوسائل، محدّث نوري / ج 2، مکتبةالاسلاميه، تهران، 1383 ق؛ معالي السبطين، محمدمهدي حائري /انـتـشـارات شـريـف رضـي، قـم، اوّل 1376 ش؛مقتل الحسين (ع)، خوارزمي / محمد سماوي (تحقيق)، انوارالهدي، قم، اوّل، 1418 ق؛ مـنـتـخـب التـواريـخ، مـحـمـد هـاشـم خـراسـاني /انـتـشـارات عـلمـيـه اسـلامـيـه، تـهـران؛ مـنـتـهـي الامال، شيخ عباس قمي / کتابفروشي اسلاميه، تهران، 1379 ق؛ مـيـثـم تـمـّار، مـظـفـّر / نـجـف؛ وقـايع الشهور والايام، محمد باقر بيرجندي / تهران، 1352 ش.
منابع ديگر: زاد المسافر، علاّمه مجلسي / تهران، 1281 ق؛ اخبارالدول، احـمـد بـن يوسف قرماني / عالم الکتب، بيروت؛ الوافي،مـلا مـحـسن فيض کاشاني؛ توضيح المقاصد، شيخ بهايي / مصر؛ريـحـانـة الرسـول سـيـدنـا الحسين، احمد فهمي حمد / مصر؛ سرّالاسـرار، عـبـدالرحـيـم کـرمـانشاهي / ايران، 1360 ق؛ مرآة الجنان،يافعي / حيدرآباد؛ منتخب طريحي، فخرالدين طريحي / 1085 ق؛وسائل الشيعه، شيخ حرّ عاملي / عبدالرحيم رباني شيرازي (تحقيق)، مکتبة الاسلاميه، تهران، ششم، 1403 ق.
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین